ماماجوش‘ باباجوش

سلام عزیز دلم.... قربون اون حرف زدنت بشم که هیچی نشده مخفف حرف می زنی

ماماجوش یعنی مامان جونش یعنب مامان جون سوژین.. حالا اینکه خوبه خیلی وقتا مایی یعنی مامانی صدام می کنی که اینون دوست ندارم و سریع بهت تذکر می دم و همون مامان جوش صدا می کنی

تعطيلات طولاني مدت عيد باعث شد كه حسابي به بابايي وابسته بشي و ديگه تو خونه به من نمي چسبي و با باباجون كلي بازي مي كني و همش هم صداش می کنی بابا جوش یا باباش .. قربونت اون شیرین زبونیت بشم

یه آشپزخونه بزرگ داشتی که تو انباری بود و برای عید آوردیمش و كلي مورد  استقبال قرار گرفت و روزاي اول زیاد بلد نبودی باهاش بازی کنی و بیشتر تو قسمت سينك مدام دستات رو صابون مي زدي و مي شستي و یا در کابینتها رو باز می کردی... اما با حضور مهمونا و دیدن نحوه بازی بچه ها متوجه شدي كه مي توني غذا درست كني.. حالا ديگه هر روز باباجون رو مي بري تو اتاقت  و براش غذا درست مي كني و مي دي ميخوره 

 بوج ما   :    برج ميلاد كه  وقتي مي بينيش كلي ذوق مي كني و مي گي داره نا ناي مي كنه و تا كامل از ديدمون محو بشه نگاش مي كني و از خودت ذوق در میکنی

علاقمند به قصه شنگول منگول شدي و هرشب چند باري بايد برات تعريف كنم و ميگي مامان بزي رو بگو (البته به تلفظ عجیب غریب میگی که هنوز کشف نکردم چی میگی) و  تقريبا هم ياد گرفتي و تو گفتن قصه كمكم مي كني

دائم راه مي ري و شعر تبلد مبارك بيا اوفففففففف رو ميخوني كه اين شعرات ما رو مجبور كرد كه حتما براي بابا جون تولد بگيريم که تو خوش باشی

دو تا دندون نيش بالاييت هم درومد و كلي هم مريض شدي تو اين ماه و وزنت كم شد.. نكه خيلي تپل بودي لاغرتر هم شدي

هنوز هم تو پارك از همه چي بيشتر به سرسره علاقه داري و همش ميگي پله اوووووووو

جملات رو سه چهار كلمه اي ميگي و تو اكثر جملاتت هم زيباترين كلمه يعني نونين (معادل با سوژين) رو بكار مي بري قربون اون اسمت برم كه مثل خودت قشنگه سوژين خانوم

مي خواهي را بري نونين تاتي

مي خواهي بازي كني نونين بازي

سوژین در حال فوت کردن شمع

بازم سوژین در حال فوت کردن شمع

سوژین در حال تذکر دادن به شادمهر که شامر نه تولد منه و نونین اوف

اینم مهمون کوچولی تنبل که تمام مدت خواب بود