سوژينسوژين، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

دختر نازم سوژین

سفرنامه

1391/5/12 17:00
نویسنده : مامان جون
4,178 بازدید
اشتراک گذاری

اینجا می خوام عکسا و یه توضیحای کوچیکی از مسافرتهایی که تو این دوسال رفتی بزارم تا هم مروری به عکسات کرده باشیم و هم یه سری توضیحات از هر زمان بدم

سفر ١: اولین سفرت بود که تازه سه ماهت کامل شده بود...تو تعطیلات عید فطر رفتیم شمال تو یه ویلای خوشگل کنار دریا تو شهر رویان که برای همکار بابا بود..... تاریخ حرکتمون دقیقا ٢٣ شهریور بود که همون عدد مورد علاقه من... اولین مسافرتمون بعد از اسباب کشی به خونه جدیمون بود که به خاطر فاصله طولانی بین مسافرتها خیلی بهمون خوش گذشت و همسفرامون هم حدود ١٠ نفر بودند که اقای احیایی با خانواده و دوستاش بودند... اندازه به عروسک بودی و برای اولین بار هم سرماخورده بودی و اخرین روزای مریضیت بود که داشتی انتی بیوتیک می خوردی....

سفر ٢: دومین سفر تو شش ماهگی بود که رفتیم اصفهان ... تعطیلات به خاطر آلودگی هوا بود که ما بدون اینکه اخبار گوش کنیم راهی شدیم و وقتی نزدیک اصفهان شدیم فهمیدیم هوا اونجا از تهران بدتره ولی کاری نمی شد کرد وآلودگی هوا باعث شده بود تو سرفه های خیلی ناجوری بکنی و ما حسابی ترسیده بودیم... تو این مسافرت همسفرامون همکار بابایی بود که تو یه هتل مستقر شدیم... غذا خور هم شده بودی و بهت سرلاک و فرنی می دادم...

سفر ٣: اواخر هفت ماهگی اولین مسافرت هوایی رو داشتی و با هواپیما رفتیم کیش... تاریخ حرکتمون ٢٧ دی ماه ٨٩ بود... همسفرامون دوستای بابا بودند که یه دوست کوچولو هم به اسم شایلین باهامون بود.... برات غذای فریز شده برده بودم که آب و هوا بهت ساخته بود و اشتهات خوب بود

سفر ٤:  اواخر هشت ماهگی اولین سفر زیارتی به مشهد رو داشتی که با هواپیما رفتیم ... زمان حرکتمون ٢٨ بهمن ماه بود...  همسفرامون مامان بزرگ و بابا بزرگ بودند که اونجا عمه و ریحانه رو هم دیدیم ... هنوز معنای مسافرت رو خوب نمی فهمیدی ولی در کل اذیتی نداشتی

سفر ٥: تو عید نوروز ٩٠ بود که نزدیک ١٠ ماهت بود و شمال شهرهای فومن و ماسوله و لاهیجان بودیم و همسفرهامون خاله فرشته و عمو سعید و یکی از همکارای بابا بودند که یه مسافر کوچولو که فقط ١ ماه ازت بزرگتر بود به اسم رها هم باهامون بود... تو این مسافرت هم یه سرمای کوچولو خوردی ولی تا یک حدی بیرون بودن و با بقیه بازی کردن رو می فهمیدی و از دیدن حیوونا لذت می بردی و سرگرم میشدی

سفر ٦: اولین مسافرت تنهایی رو تجربه کردی که به مناسبت تولد یک سالگی و تعطیلاتی که همیشه خواهد بود خودمون سه نفره رفتیم شهرستان نور .... زمان حرکتمون ١٢ خرداد ٩٠ بود... صاحب ویلایی که اجاره کردیم یه بچه هم سن تو داشت که وسایل بازیش اونجا بود و خیلی بهت خوش گذشت مخصوصا با سه چرخه سواری و چیدن میوه ها  ...

سفر ٧: تیرماه ٩٠ رفتیم تور سرعین که همسفرهامون زیاد بودند که شامل خاله ها و دایی ها و بچه هاشون و همگی چهره های آشنا به خصوص مامان و بابای من تو خیلی باهاشون راحتی و اولین مسافرتی بود که بعد از تولد تو من خیلی راحت بودم چون کمک زیاد داشتم تو هم با شیرین کاریهات همه رو سرگرم میکردی... تو این سفر اسب سواری هم کردی و آب و هوای خنک اشتهات رو خیلی زیاد کرده بود و از این لحاظ هم من خیلی خوشحال بودم

سفر ٨: شهریور ٩٠ که تعطیلات عید فطر بود که سیاهکل دیلمان رفتیم..  به همراه دوست بابا به ویلای یکی از همکارای خیلی خوب بابا رفتیم که اونجا هم به تو خیلی خوش گذشت و آب و هوای خوب حسابی سرحالت کرده بود

سفر ٩: اولین سفر خارجی به دبی بود که اواخر دی ماه ٩١ رفتیم و  شایلین و دوستای بابا هم بودند ... به مراکز خرید به خصوص فروشگاهها علاقه ای نداشتی و ما معمولا سعی میکردیم اول بخوابونیمت بعد بریم خرید کنیم... ولی تو تفریحات مثل کنار دریا و جاهای دیگه خیلی خوب بودی و اذیتی نداشتی ... 

سفر ١٠: عید نوروز به شهرهای فریدون کنار و رامسر و هشتپر: اول رفتیم فریدون کنار و مهمون خونه عمه ناهید بودیم و بابابزرگ و مامان بزرگ همراه ما اومدند و بقیه هم اونجا بودند که ما دوشب با اونا بودیم... بعد رفتیم رامسر و خودمون تنها اونجا بودیم... و از اونجا رفتیم هشتپر خونه دایی مامان که اونجا هم خاله ها و ننه بودند که به تو خیلی خوش گذشت و برای من خیلی جالب بود که اینهمه مادربزرگ منو دوست داری...

سفر ١١: ناهارخوران گرگان ردیبشت ٩١: با دوستای بابا به همراه دختر کوچولوشون ستایش  رفتیم گرگان و با شیرین زبونیهای تو همه سرگرم بودیم .. دائم هم می خواستی بری پارک و سرسره بازی کنی ... با حشرات تو جنگل هم مشغول بودی... یه روز صبح هم کلی خندیدم از سوسک گفتنت ... هی می گفتی دودک دودک اونجا ما نمی فهمیدیم چی میگی با دستات و با عصبانیت هی می خواستی به ما بفهمونی ولی خیلی سخت بود اخرش بردی ما رو نشون دادی تازه فهمیدم دخترم دنبال سوسک کشته شده می گرده

سفر ١٢: سرعین تیرماه ٩١.. دومین مسافرتی که خودمون خونوادگی رفتیم و تو دیگه معنای سفر رو خیلی خوب می فهمی و قبل از اینکه چیزی بهت بگیم تا چمدونها رو دیدی خیلی ذوق کردی و گفتی می خواهیم بریم مسا... تو سفر هم خیلی خوش اخلاق بودی هوا کمی سرد بود ولی خیلی بهمون خوش گذشت

١- مسافرت به رویان در مازندران - 3 ماهگی

یه بچه کچل در حال انگشت خوردن

پرنسسم در خواب ناز

 

 قربون پستونک خوردنت بشم

 سایز بچه سه ماهه .... عین یه عروسک کوچولو....

 2- مسافرت به اصفهان - 6 ماهگی

 

 در حال رانندگی با چشمان کاملا باز

چشمای خمارت نشاندهنده مریض احوالیته

دماغ قرمز به خاطر سرما

موقع صبحانه خوردن

٣- مسافرت به کیش- 8 ماهگی

داخل هواپیما-- عکسی که بابا عاشقشه و تپلی به نظر میایی... برای اینکه گوشات اذیت نشه کلاه سرت بود و مامان محکم گوشات رو گرفته بود

ساحل شنی کیش و افتاب مستقیم

شایلین همسفر کوچولومون که اونموقع 2 سالش بود

اسکله کیش و خنده شیرین

٤- مسافرت به مشهد- 9 ماهگی

سوژین و عکس روی دیوار در فرودگاه

اکواریوم هتل

چرخ سواری در مرکز خرید الماس شرق

٥- سفر نوروزی ٩٠

رها همسفر کوچولو در فومن

یه کوچولوی کنجکاو در ماسوله... اتاقکهای ترنج

ماسوله وسط ظهر

قربون اون خنده نخودیت

عکس با نمای نزدیکتر

٦- مسافرت به شمال (شهرستان نور) - تولد یک سالگی

نوازش چمنها

نوازش سوژین توسط باد

 بفرمائید نون تازه

 سواری تو ویلای کرایه ای با سه چرخه بچه صاحب ویلا

پستونک برای تمرکز بیشتر تو رانندگیه

 از اون اوا عینک رو بالای سر میزدی تا روی چشم

 ٧- مسافرت به سرعین - تیر ماه 90

 تاب سواری در کنار چشمه های نیر----- ایناز هم تاب کناری نشسته و تا مدتها قصه این مدل تاب سواری رو برات تعریف میکردم و تو خیلی دوست داشتی

 

دامنه های سبلان - الوارس.. غافلگیری از سرما و سوژین بدون کلاه روسری سرش کرد

نزدیکی روستای مامان جان

٨- مسافرت به سیاهکل

 

 ابشار جاده دیلمان

دختر شمالی ...

 در حال گوجه خوردن

 بیشتر شبیه علامت تعجبه

 شیطان کوه لاهیجان-- بابا از این توپها میخوام

شهر بازی لاهیجان

 ییلاق دیلمان

 می خوام گوسفندا رو ببرم چرا

٩- مسافرت به دبی

 

 به به چه بویی میده

١٠- سفر نوروزی 91:  فریدونکنار- رامسر - هشتپر

 

 مرکز خرید پرشین تو بابلسر

 محوطه هتل رامسر

 

 

عکسای هنری از سوژین با ژست دست به سینه

 نوازش برگها

  

 بازم تاب سواری

 مرکز تفریحی رامسر

 

خواب راحت تو ماشین

١١- مسافرت به ناهارخوران گرگان- اردیبهشت ٩١

تاب سواری در پارک ناهارخوران

پله.. اووووووووو....

چرخ  و فلک سواری به همراه ستایش

 

 

 روستای زیارت

خواب راحت تو پارک النگدره

همیشه زحمت کباب درست کردن با نونینه

 بندر ترکمن و صندلی که اونجا خریدیم

 سوژین و ستایش در پارک بهشهر

١٢- مسافرت به سرعین- تیر ٩١

 اسباب بازی که تازه خریدیم و مدام دستت بود

هوا واقعا سرده ها

سوژین و حباب ساز

سوژین در محوطه هتل اپارتمان ارشاد 

شهر بازی سرعین

گوجه خوردن در شواربیل

 تیوپ استخر تو ماشین و سوژین در حال شنا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

سرور
7 مرداد 91 10:33
كوفتو نظر بدهيد. براي پست بي مطلب چه نظري بديم


خانم مهندس بی سواد بخون ببین نوشتم در حال بارگذاری... یعنی هنوز تموم نشده...کاملش کردم بدون رمز تقدیم میکنم
مریم مامان باران
7 مرداد 91 16:06
رمز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سرور
11 مرداد 91 15:17
بابا هميشه به سفر. ولي خداييش از بدو تولد تا حالا قيافش عوض نشده. همونطور نازو خوشگله. ببوسش
راستي شنيدم خونه دار شدي!!!!! چه بي خبر و بي خداحافظي [

با چشمای نازت می بینی... ای وای تازه شنیدی... خبر که با بچه های شما خداحافظی رسمی کردم شاید اونزور تو نبودی تو جمعشون... حالا شماره تماس بده رسمی خداحافظی کنم...
مامان سورنا
11 مرداد 91 17:22
وای خدا چقدر مسافرت.12 تا تو دو سال.یعنی دو ماهی یه مسافرت.اونقت می خواستی بچه رشد کنه.خوب تو کی بهش شیر و غذا دادی؟همش تو مسافرت بودید خوب....هاهاهاهاهاهاها
تو اون عکس سه نفره سایزش واقعا عین عروسکه......
شوخی کردم عکساش خیلی خوشگل بود.خیلی....مخصوصا تو سیاهکل و تو هتل رامسر و این اخریها تو سرعین که کلاهش خیلی با مزه بود و عکسها هم همه عالی.تو هم یه پا عکاسیها...
البته پر رو نشو نونین کلا اروم و خوش عکسه.اگه من نونین رو داشتم الان یه ارشیو عکس ازش داشتم در حد تیم ملی.هاهاهاها
اگه می تونی بیا از وروجک من عکس بگیر.بهت جایزه بدم.


سمیه جون
در مورد غذا اتفاقا تو مسافرتها خیلی اشتهاش خوب میشد و ذوق مرگ می شدم...عکس دسته جمعی اولین مسافرتمون رو گذاشتم تا از این فکرا نکنید... ببین قبل ازشروع سفرهامون هم بچمون ریز بود و رشد کم داشت... در مورد عکس هم حالا ببین اگه دوربینم خوب بود چکار میکردم.. هه هه هه...

مامان سورنا
11 مرداد 91 17:32
راستی تیترش رو هم بذار نونین مارکوپولو.والله به خدا مارکوپولو هم اینقدر از زندگیش رو تو مسافرت نبود.حالا خوبه شاغل بودی مثلا.فکر کنم از این به بعد دیگه کلا خونه نباشید... ))))))))))


راست میگی ها چه عنوان خوبی... ولی خدایی با شاغل بودن و بچه کوچیک بعد و قبلش خیلی سخت بود یعنی یک هفته قبل و یک هفته بعد مسافرت چمدونها وسط بودند
فرزانه
16 مرداد 91 13:02
سوژین جون همیشه به سفروتفریح...عزیزم مثل همیشه تو عکسات نازززی ی ی
سایه
17 مرداد 91 9:11
جیگرت برم مارکوپولو ...
آخی من چقدر عاشق عکسای کچلی و بی دندونیشم ...
ولی به نظر منم چهره ش هنوزم عین نوزادیشه خوشمزه خانوم ....
ببوسش زیاد و دستت درد نکنه اینهمه عکس گذاشتی مامانی گلی مهربون ...


عکس گذاشتن رو نگو که پروژه ای بود برام... فکر کنم یک ماه طول کشید تا عکسا رو انتخاب کنم و سایز کنم و اپلود کنم و توضیحات...........