دختر مهربان من
اینجا می خوام از یکی از قشنگترین رفتارات بگم... که چیزی نیست جزء مهربونی
این ابراز محبتها فقط مربوط به من نمیشه و با خیلی ها این برخورد رو داری... محکم و با دو دست بغل میکنی ... لپت رو به دستای طرف می چسبونی و هی میگی خیلی دوستت دارم...
خاله من رو دیدی و اصرار میکنی بهش که شب بیا خونه ما بخواب.... و زودی هم از من اجازه میگیری که شب بخوابه خونه ما
اینقدر من رو بوس میکنی و بهم میگی مامان فدات بشم قربونت برم... هرچقدر هم میگم نگو مامانا به بچه هاشون میگن ولی بازم تکرار میکنی... الهی مامان قربونت بشه
به من میگی امنا مامان من باشه و ابی بابای من... چون خیلی خیلی دوستشون دارم... ازت می پرسم پس مامان و بابای من کی باشن... میگی مامان بزرگ مامانت و بابابزرگ بابات
خیلی خوشحال میشی وقتی مهمون خونمون میاد و با رفتنشون ناراحت و گریه میکنی
وقتی باهات قهر می شم... مامان دوست باش... مامان دوست باش...یه گوگولو دوست باش.... وقتی لبخند من و تاییدم رو می بینی... مامان زیاد زیاد دوستی با من... زیاد زیاد دوستی... دیگه آخرش معلومه باید بغلت کنم تا راضی و مطمئن بشی
یک سری حرفایی هم که بامزه تلفظ میکنی... ایام عید یکی از دمپایی هات رو اوردم تا بپوشی ... ولی زودی از پات در میاری و میگی پاهام می پخه.. پام عرق می کنه
با موبایل بازی میکنی و بعضی وقتا می باخی و بعضی وقتا می سوخی ولی اکثر اوقات برنده می شی....
وقتی یه کار بدی میکنی.. بیخشید قول میدم دیگه از اینکارا نکنم... که فقط چند دقیقه قولت قوله
مامان غذا می پخی...