سوژينسوژين، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

دختر نازم سوژین

مکالمات جدید

1392/2/25 1:25
نویسنده : مامان جون
859 بازدید
اشتراک گذاری

من: اخه از دست تو چه خاکی به سرم بریزم

سوژین: خاک گلدون

من: باشه

بعد از چند لحظه

سوژین: نه مامان نریز اخه سرت کثیف میشه... خاکی میشه

 

 

دخترمون این روزا شدیدا به اسباب بازیهاش علاقمند شده و همه چی رو می اره وسط سالن

از همه چی بیشتر مثل همیشه به کتاباش علاقه داره و در عرض چند دقیقه کل کتاباش رو  پخش خونه می شن

و وقتی ازش میخوام جمع کنه وگرنه می ریزم بیرون زودی می گفت ببخشید و جمع میکنم ... قول میدم دیگه از این کارا نمی کنم ... بیرون نریز ...و البته بازم موقع جمع کردن ادا در می اورد که بلد نیستم... خسته میشم... کمکم کن و از این حرفا که در نهایت خودم جمعشون می کردم

یک شب مثل شبای دیگه  ازش خواستم خودش جمع کنه و قبول نمی کرد تهدیدش کردم که اگه جمع نکنی همه رو میریزم بیرون... و برعکس همیشه خیلی قشنگ گفت

مرسی مامان جون که میریزی بیرون... بیا ببرشون نمی خوام... من هم برای اینکه به حرفم عمل کنم زودی تو کیسه کردم و به باباش گفتم که اینا رو هم قاطی آشغالا فردا ببر

ولی یک ساعت بعد از حرفش پشیمون شد و گفت ببخشید مامان تو رو خدا بیرون نریزشون... اخه من دوستشون دارم

 

ا

 

 

 

هنوزم یهو خونت به جوش میاد و وسط ماچ و بوسه یهو گازم میگیری... و میگی عاشق دست سردی ام

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان سورنا
28 اردیبهشت 92 14:59
وای که چه پست بامزه ای بود.کلی خندیدم مخصوصا از خاک گلدون گفتنش...چقدر این روزها این وروجک ها شبیه به هم هستند