اولین سفر خارجه
دختر نازم این اولین سفری بود که تو از کشور عزیزمون خارج شدی و یه جای جدید رو دیدی ... مسافرتمون ٦ روز طول کشید و روزای آخر خیلی خسته شده بودی و مثل مامانت دلت برای خونه تنگ شده بود و وقتی رسیدیم خونه آرامش خاصی گرفتی
هر جا می رفتیم می گفتی دد ....اخرش من نفهمیدم منظورت از دد چیه .... تو مراکز خرید اگه بیدار بودی نمی ذاشتی بریم داخل مغازه ها مگر اینکه اسباب بازی فروشی باشه و باید اول می خوابوندمت بعد می تونستم برم چیزی بخرم ولی بابایی خوب از فرصت استفاده کرد و تا می تونست برای خودش خرید کرد بیشتر هم دوست داشتی بقل من باشی تا اینکه تو کالسکه بشینی
جایی که خیلی بهت خوش گذشت کنار دریا بود که آب بازی کردی و کلی هم تاب, سرسره سوار شدی و من هم با دیدن خنده های تو لذت می بردم
یه چیز جالب برام حرف زدنت بود که کلی پیشرفت کردی و خیلی کلمات رو صحیح تکرار می کنی مثل بشیین, پاشوو, سیب, پوست, موز, ایلیا, و خیلی چیزای دیگه
هر جا هم می رفتیم اول باید برات بادکنک می گرفتم بعد می تونستیم قدم از قدم برداریم جالب اینکه یه سری تو سیتی سنتر تو هی می گفتی بادکن و من پیدا نمی کردم آخر فروشنده یه بادکنک از دکورش کند و داد بهت
و حالا چند تا عکس.... راستی از خاله سعیده هم خیلی ممنون که هم تو خرید سیسمونی هم اینبار تو یه گردش عالی خیلی زحمتش دادیم
دختر مانکنم کنار دریا
پاهای نازت تو شنای ساحل
هرجا رفتیم بادکن خواستی
حالا بهترین فرصته بریم داخل مغازه ها... هیس هیس
آخ جون توپی برم یه ضربه بزنم
بیب بیب آماده اید بریم هوا
چه صبحانه خوشمزه ای آممممممم به به
چه حالی می ده مامان نره تو مغازه ها و با من تو پاساژ بازی کنه