سوژينسوژين، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

دختر نازم سوژین

خاطرات 21 ماهگی

1390/12/21 10:48
نویسنده : مامان جون
1,772 بازدید
اشتراک گذاری

دختركم نازگلم ديگه فقط 3 ماه مونده تا تولد 2 سالگيت.. به همين زودي گذشت ...اين روزا خونه تكونی عيد رو مي كنم و با ديدن لباسها و وسايل كه بايد انبار بشن بيشتر ياد كوچيهات مي افتم... ديشب رفتي خوابيدي تو قنداق فرنگيت خيلي جالب بود

خيلي شيطون شدي و كمي هم بي احتياط اين دو هفته اخير خودت رو زخمي كردي يكبار افتادي رو دوچرخت و لپت كبود شد... از صندليت افتادي پيشونيت زخم شد.. از روي اوپن افتادي ... مي خواستي بري بالاي چارپايه پات خورد و كبود شد... دختر گلم مواظب باش ديگه.در آخرین شاهکارت دیشب تو خواب از روی تخت افتادی... حال مامان خیلی گرفته شد و تو هم ترسیده بودی ... آخه عزیز دلم چرا این همه وول می خوری

حرف زدن هم نگو اينقدر شيرين زبون شدي كه بيا و ببين لغات و فعلها رو ميگي و اغلب اوقات هم به زبون خودت كلي حرف مي زني . ...

سوژين نصفه شب.. مامان آبه.. مامان دوپي (منو بزار رو پات تا بخوابم) مامان قر مي زنه و ميگه بگير بخواب ديگه... سوژين ملتمسانه مامانيييمممممممم دوپي ... مامان دلش رحم مي اد و مي ذاره روپا و بعضي وقتا هم همونجوري خوابش مي بره

سوژين صبح روزهاي تعطيل چند تا بوس محكم و گفتن نازيييييييي ناززيييييييي و مامان و بابا رو بيدار ميكنه

سوژين وقتي شير مي خواد بالش.. پتو... هپيده... و مامان شيشه شير بدست در كنار سوژين يايا ، لالا مي كنه و پرنسسم در حال نوازش دست مامان شیر می خوره و تلویزیون نگاه می کنه

سوژين: اووففف ..يعني مامان شمع بيار روشن كن فوتش كنم و بعدش آهنگ تولد رو بايد خوند... تبلد تبلد ...دستور خانوم اجرا میشه البته در کنارش هم سوء استفاده صورت می گیره و چند تا قاشق غذا بهت می دم

سوژين داره با خودش حرف مي زنه... نماز مي خونه... گوشي تلفن دستش داره الو الو ميكنه.. مامان بدو بدو دوربين رو مي اره تا فيلم بگيره.. سوژين فرار ميكنه كنار ديوار مي ايسته و لبخند  یعنی عکس بگیر و تا مامان كاري بكنه و بخواد بخودش بجنبه فرفره مامان مي دوه مي اد و مي خواد ببينه مامان چي گرفته و بعد از اون يك ساعت مي شينه تا همه عكسا و فيلماي دوربين رو ببينه

از سوژين مي پرسن هواپيما سوار شدي كجا رفتي.. سوژين با حركت دستش اووووووووووو و بعد دوبي ..... و بعد تاب تاب ...

سوژين جان بريم خونه .. سوژين اونه ، نه نه نه البته با انگشت كوچولويي كه تكون مي خوره .. د د... تاب تاب... اله،، اووووووووو (يعني از پله هاي سر سره برم بالا و سر مي خورم ميام پائين)

 سوژین خانوم برای کاری باباش رو صدا می کنه که در صورت جواب ندادن نوع و تن صدای نازگلکم تغییر می کنه به این ترتیب   بابا... بابایی... باباش.... حشیننننن البته همه چندین بار تکرار میشه

با علامت هیس بابا  رو می بره اتاق و لوازم آرایش مامان رو می خواد

 

تولد ایلیا

نمی دونم چرا فکر می کنی موقع عکس گرفتن باید دست به سینه ایستاد

یکی از کادوهای تولد که کامپیوتر است رو برداشتی و برای خودت یه گوشه مشغول بازی شدی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان آرشیدا کوچولو
15 اسفند 90 17:51
عسسسسسسسسسسیسسسسم با اون دست به سینه ایستادنت دلم رو بردی


ممنون عزيزم نظر دادي...
مامان سورنا
22 اسفند 90 15:16
الهی کارهاش چه با مزه است.اون کار کبریت فوت کردن و تبلد خوندنش و گرفتن و دیدن عکسها قبل از عکس گرفتنش عین سورنا است.
عکساش هم خیلی خوشگل بود مخصوصا اونی که دست به سینه وایساده.


خوبه ها نقاط مشترك زيادي دارن مثل علاقشون به بادكنك... زوج خوبي مي شن...