کوتاهی مو
رفتم ارایشگاه و یهویی حوس کردم موهام رو هم کوتاه کنم.... بدون هماهنگی قبلی با سوژین خانوم... وقتی برگشتم سوژِین در اولین لحظه داد و بیداد کرد حتی قیافه گریه هم گرفته بود که چرا موهات رو کوتاه کردی... برو موهای خودت رو بیار ولی بعد از چند لحظه خوشش اومد و دیگه تا شب قربون صدقه من می رفت و می گفت مامان گل نازنین خیلی خوشگل شدی... خیلی ناز شدی....مامان گلی من گلی... قوبونت برم... فدات بشم... مامان بیا نانای کن... هی دست به موهام می کشید....این برنامه تا شب موقع خواب بود ... باورم نمی شد یه بچه کوچیک اینقدر براش مهم باشه... برای من هم تجربه خیلی قشنگی بود که خوشحالی این چنینی تو رو می دیدم... و بازم به این نتیجه رسیدم عشق و توجه تو...
نویسنده :
مامان جون
0:42