سوژينسوژين، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

دختر نازم سوژین

دلتنگم

دلم می خواد فریاد بزنم از بی انصافی ها نامردی ها عهد شکستن ها و تمام همراه نبودن ها ولی باز فرو می خورم و اینطور خود را آرام می کنم که "خدا جای حق نشسته است" !!!   وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم. . . آرامش را حس کردم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم هر روز در خودم تعمق کردم. این مقدمه دوست داشتن خود است. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم . . . از تنها بودن خوشم آمد، در خلوت سکوت محاصره شد ... م و شگفت زده به فضای درون وجودم گوش کردم . وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم . . . از طریق گوش کردن به ندای وجدانم، خودم رئیس خودم شدم. این طوری خدا با من صحبت می کند، این ندای درونی من است. وقتی خودم را به قدر کافی دوست...
22 مهر 1391

دخترک 28 ماهم عاشقتم

یکی از کارتونهای مورد علاقه ات رو میذارم که میتونه برینی بی بی, بی بی انیشتن و یا hi5 باشه... کنارت روی بالش دراز میکشم و بهت شیر میدم... تو با دوستات دستای منو میگیری... حتی دستی که می خوام زیر سرم باشه تا راحت دراز بکشم باید در دسترس تو باشه.... موقع شیر خوردنت چندتایی هم بوست میکنم ... صورت نازت رو نوازش میکنم... شیشه شیر خالی میشه... چشمات به شدت قرمزه خودت میگی مامان دوپی لالا کنم... می ذارمت روی پام و شروع به تکون دادن می کنم.. پاهات رو می بوسم تو هم همچنان دستای منو تو دستت میگیری و لمسشون میکنی... نیم ساعتی طول میکشه تا بخوابی حتی بعضی وقتا بیشتر... خوشحال میشم که خوابیدی و استراحت خوبی خواهی داشت.... بعد از اینکه مطمئن شدم خوابت عمی...
11 مهر 1391

عکس نامه از سفر تابستانی

مسافرتمون ٩ روز طول کشید و طولانی ترین مسافرتمون بعد از تولد تو بود و این رو هم فهمیدم تو هم مثل مامان اگه بیشتر از ٣ روز خونه نباشی خیلی دلتنگ خونه خودمون میشی..... یعنی روزبروز که بزرگتر میشی بیشتر متوجه شباهتهای رفتاری و اخلاقیت به خودم میشم.... مسافرتمون از کلاردشت شروع شد و بعد از طی کردن شهرهای ساحلی رفتیم سرعین حالا سفرنامه به روایت تصویر     ژست جدید پدر و دختر در جاده چالوس   دیدار غیر منتظره دوست عزیزمون در کلاردشت بوسه شیرین در هوای مه الود جنگل عباس اباد حالا کجا شن بازی کنم که کثیف نشم   مشغول شن بازی می شویم مادر و دختر در کنار دریا پدر و دختر وقتی دو تا...
3 مهر 1391

لجبازی های دوسالگی

   دو سالگی رو گفتند شروع دوره استقلال بچه ها ولی بچه نمی دونه چجوری استقلالش رو بیان کنه و یه جورایی رفتارهای لجبازانه پیش میاد که بعضیهاش واقعا عجیبه و ادم می مونه چجوری برخورد کنه... تو این قسمت می خوام چند تا از تجربیات خانواده سه نفری خودمون رو در این رابطه بگم .... این رفتارا اقتضای سنه و امیدوارم مامان و بابای خشنی به نظر نرسیم چون تو کتابا گفته باید برخوردهای جدی تو این مواقع کرد که بچه 2 ساله رفتار صحیح و غلط رو تشخیص بده..... اولا بگم کلا این روزهای ما شده نیام نیام... هر چی که با نه شروع بشه... نمی خورم, نمی خوام, نمی ام, نمی رم, نمی پوشم, نمی خوابم..... خلاصه کلمه ای که بیشتر از هر چیزی تکرارش می...
28 شهريور 1391

روز دختر مبارک

  ای دختر نازنینم , ای عزیز جانم... روزت مبارک... روزت مبارک... روزت مبارک امسال سومین ساله که روز تولد حضرت معصومه که به عنوان روز دختر نامگذاری شده برای ما معنای دیگه ای داره چون تو رو داریم یه دختر ناز و عزیز و دوست داشتنی.... از دیروز که بهت گفتم روز توئه به بابا سفارش دادی برات جایزه بخره و ازش هم تخم مرغ شانسی خواستی به زبون خودت از اون تهمه مرغ باز می خوام... من هم که میگم کتاب براش بگیر میگی نه خودم دارم..... به مناسبت این روز به یه مهمونی که در واقع مولودی بود رفتیم ولی چون تو فکر می کردی تولده رقص هم کردی .... خیلی هم بهت خوش گذشت و با  شینا و دوست جدیدت که اونجا پیدا کرده بودی  کلی بازی کردی.... بعدش رفتیم پ...
28 شهريور 1391

روزهای تابستانی

شاید این مطلبی که اینجا می ذارم از همیشه خیلی طولانی تر باشه ... اخه روز بروز که میگذره و تو بزرگتر میشی احساس می کنم شیرینتر و جذابتر میشی... بیشتر مطالب رو هم برای دل خودم نوشتم که در اینده رجوع کنم و یاد این روزای خوش بیفتم... پس اگه هیچ وقت هم نیومدی اینا رو بخونی ایرادی بهت نیست عزیز دلم... اولا یه سری جملاتی که بامزه تلفظ میکنی البته شاید نتونم خوب توصیف کنم اخه اداها و حرکاتی که در میاری خیلی با مزه تر میکنه حرفات رو... چیزی می خوام بخورم میگی می پره گلوت البته دو دستی هم اشاره میکنی که بیشتر مواظب باشم مامان عزیز من دتر خوبیه... نونین دتر خوبیه... بابا دتر خوبیه موقع تاپ سواری :   مپم هل نه... تاپ نونین ار...
1 شهريور 1391

سفرنامه

اینجا می خوام عکسا و یه توضیحای کوچیکی از مسافرتهایی که تو این دوسال رفتی بزارم تا هم مروری به عکسات کرده باشیم و هم یه سری توضیحات از هر زمان بدم سفر ١: اولین سفرت بود که تازه سه ماهت کامل شده بود...تو تعطیلات عید فطر رفتیم شمال تو یه ویلای خوشگل کنار دریا تو شهر رویان که برای همکار بابا بود..... تاریخ حرکتمون دقیقا ٢٣ شهریور بود که همون عدد مورد علاقه من... اولین مسافرتمون بعد از اسباب کشی به خونه جدیمون بود که به خاطر فاصله طولانی بین مسافرتها خیلی بهمون خوش گذشت و همسفرامون هم حدود ١٠ نفر بودند که اقای احیایی با خانواده و دوستاش بودند... اندازه به عروسک بودی و برای اولین بار هم سرماخورده بودی و اخرین روزای مریضیت بود که داشتی ا...
12 مرداد 1391

25 ماهگی

ژست خنده خیلی جدی مشغول بازی   قربون همه مهربونیات .. قربون اون بوسه های شیرینت که اگه احساس کنی جاییم درد میکنه فراوون نثارم میکنه تا اوفف اوب بشه دیگه وقتی جاییت درد میکنه میگی ولی جالبش دیشب بود که میگفتی نونین حالش بده بره دتر!!! مامان دل درد... دست اووف... پا درد شدیدا علاقمند یه اقای دکتر شدی و دائما ازم میخوایی ببرمت دتر و میگی نونین دلش درد بره دتر...  روزی که رفتیم دکتر خیلی رفتار خوبی داشتی که ما شگفت زده شدیم.. شاید تاثیر قصه هایی که برات گفتم ولی هرچی دیگه از دکتر نمی ترسی و دوستش داری شدیدا به قصه اینا دوچرخ علاقمند شدی و روزی چندین بار باید برات بگم و خودت هم همکاری میکنی و از قسمت "دتر گفت اینا کو...
18 تير 1391

تولد رنگین کمونی

دختر گلم امسال دو تا تولد داشتی یکی تولد خودت بود که روز تولد خودت برگزار شد و یکی دیگه تولد دسته جمعی یکسری نی نی های دوست داشتنی همسن خودت که تو خرداد به دنیا اومده بودند که روز 28 خرداد منزل الین جون برگزار شد... البته تو به هیچ وجه قبول نداری که تولد تو هم بوده و همش میگی تولد الینه و عاشق فیلم تولدی هستی که اونجا گرفتم و یکی یکی کارایی که بچه ها کردن رو تعریف میکنی.. کارتون رنگین کمان رو هم که می بینی باز میگی تولد رنگین کمونی الین مبارک.... مهمونی تولد با حضور 8 نفر هستی, کیمیا, سورنا, الین, آوینا, باران , ثنا و سوژِین برگزار شد و دو نفر هم امیرعلی و سودا غایب بودند... تزئینات و کارای تولد بر عهده دوست خوبمون منیره جون بود یعنی هم...
13 تير 1391

جشن تولد دو سالگی

تولدت مبارک عزیزم بالاخره روز تولدت رسید.. به همین سادگی نازگلکم دو ساله شد ...  البته برای من ساده نبود.... تو لحظه به لحظه این دو سال با بزرگ شدنت من جون گرفتم و از دیدنت لذت بردم.... خیلی دوست دارم متنهای قشنگ برات بنویسم مثل مامانای دیگه و شبا که کنارم خوابیدی کلی حرف می اد تو ذهنم ولی وقتی میخوام تایپ کنم همه از ذهنم می رن .... ولی خلاصه کلام اینه که من عاشقتم عاشقتم عاشقتم.. تو تمام دنیای منی... عزیز منی... نفس منی.... خوشگل منی.... عزیزکم جشن تولدت رو اون جوری که خودم دوست داشتم برگزار کردم و بابا جونت هم حمایت همه جانبه کرد و امیدوارم تو هم وقتی بزرگ شدی و عکسات رو دیدی دوست داشته باشی .... تولدت&n...
21 خرداد 1391
37685 0 15 ادامه مطلب